بسته شدن و بهم پیوستن قسمتی از طعام در ته دیگ. سوختن غذایی که در زیر ظرف است برای کم آبی و مجاورت آتش: ته گرفتن دیگ، سوختن قسمت زیرین آن و به بن دیگ چسبیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
بسته شدن و بهم پیوستن قسمتی از طعام در ته دیگ. سوختن غذایی که در زیر ظرف است برای کم آبی و مجاورت آتش: ته گرفتن دیگ، سوختن قسمت زیرین آن و به بن دیگ چسبیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن: روزی بس خرم است می گیر از بامداد هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچهری. نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی
باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن: روزی بس خرم است می گیر از بامداد هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچهری. نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی
خسوف. (ترجمان القرآن). خسوف شدن، سیاه شدن ظاهر پوست جنین در شکم مادر. پیدا شدن لکه های نسبهً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره بطور مادرزاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفت و ماه گرفتگی شود
خسوف. (ترجمان القرآن). خسوف شدن، سیاه شدن ظاهر پوست جنین در شکم مادر. پیدا شدن لکه های نسبهً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره بطور مادرزاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفت و ماه گرفتگی شود
روانه شدن. راهی شدن. روان گشتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به راه گرفتن در همه معانی شود. - ره (راه) اندرگرفتن، راه گرفتن. روانه گشتن. راهی شدن: درم داد و از سیستان برگرفت سوی بلخ نامی ره اندرگرفت. فردوسی. - ره خویش گرفتن، به کار خویش پرداختن. به راه خویش رفتن. کنایه از دست برداشتن از دخالت در کار و امر کسی: به آواز گفتند ما را دبیر نباید ز ایدر ره خویش گیر. فردوسی
روانه شدن. راهی شدن. روان گشتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به راه گرفتن در همه معانی شود. - ره (راه) اندرگرفتن، راه گرفتن. روانه گشتن. راهی شدن: درم داد و از سیستان برگرفت سوی بلخ نامی ره اندرگرفت. فردوسی. - ره خویش گرفتن، به کار خویش پرداختن. به راه خویش رفتن. کنایه از دست برداشتن از دخالت در کار و امر کسی: به آواز گفتند ما را دبیر نباید ز ایدر ره خویش گیر. فردوسی
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده